بسمه تعالی



مردادماه 1393: داستان دُرفک



یَا مَنْ فِی السَّمَاءِ عَظَمَتُهُ یَا مَنْ فِی الْأَرْضِ آیَاتُهُ یَا مَنْ فِی کُلِّ شَیْ ءٍ دَلائِلُهُ یَا مَنْ فِی الْبِحَارِ عَجَائِبُهُ یَا مَنْ فِی الْجِبَالِ خَزَائِنُهُ

اى آن که بزرگی اش در آسمان است، اى آن که نشانه هایش در زمین است، اى آن که دلایلش در هرچیز است،

ای آن که شگفتی هایش در دریاست، اى آن که گنیجنه هایش در کوه هاست

جوشن کبیر فراز 58



نوشته توسط "اسماعیل سالم"

"قابل توجه زائرین محترم روستای شاه شهیدان: به دلیل خشکسالی و کمبود آب، لطفاً آب همراه داشته باشید." این مضمون تابلویی بود که ساعت حدود 11 صبح در میدان ابتدایی شهر کوچک توتکابن و درست در مسیر قله درفک جلب توجه می کرد. هر چند روستای شاه شهیدان قرار بود که مقصد مسیر کوهپیمایی ما باشد، تقدیر به نوع دیگری رقم خورد. اما قسمت اول جمله در مورد کمبود آب که امسال در جای جای ایران قابل مشاهده است، در طول این سفر هم کاملاً درک شد!



پنجشنبه 23/5/93

از ساعت 7 که از تهران راه افتادیم و از بزرگراه تهران - رشت به خروجی توتکابن وارد شدیم، 4 ساعتی طول کشید. امسال علاوه بر همراهان قدیمی، حمید خرم آبادی هم به گروه اضافه شده بود. گروه 9 نفری امسال شامل فرهاد میرزاقلی، رضا منادی، حمید خرم آبادی، مهدی امن زاده، مهدی رجعتی، داود سالم، علی وگندی (سهیلی معین)، سعید سالم و خودم.

2 Copy


حدود ساعت 6 صبح کنار پارک 22 بهمن نازی آباد، جلوی منزل پدری که غالباً محل شروع و پایان برنامه ها بوده، صبحانه خورده و به اتفاق آقای رحمانی، راننده ای که دیگر کاملاً با گروه آشنا شده، راه افتادیم سمت توتکابن. علی حقگو نتوانست خود رو به برنامه برساند و گروه دوباره شد همان 9 نفر. با توجه به باربندی که آقای رحمانی امسال روی سقف ون اضافه کرده بود، جایمان در داخل ماشین خیلی بهتر شده بود چرا که کوله ها و چادر و بقیه وسایل را روی باربند گذاشتیم.

6 Copy


بر خلاف تصور ما، اتوبان کرج به جز حوالی گرمدره، خلوت بود. از توتکابن تا روستای زیبای دیورش هم 7 کیلومتر و حدود یک ربع راه بود. وقتی به روستای شیرکوه رسیدید، مراقب باشید خروجی روستای دیورش که یک سربالایی نسبتاً تند در سمت چپ جاده (تابلوی درفک) است را رد نکنید! حدود 12 ظهر در میدان کوچک و زیبای روستای دیورش بودیم.

11 Copy
با پرس و جو از اهالی متوجه شدیم که تا چشمه سفیدآب که برای ناهار در نظر گرفته بودیم نیم ساعتی راه است. با این وجود، آقای رحمانی هم ما را تا چشمه بدرقه کرد. کلیت مسیر کوهپیمایی این طور برنامه ریزی شده بود:

قرار بود ظهر تا شب از روستای دیورش که در ارتفاع 300 متری از سطح دریا بود به سمت شرق حرکت کرده و به ییلاق لارنه در ارتفاع 1200 متر برسیم. صبح تا ظهر جمعه به سمت ییلاق جیرونی در ارتفاع حدوداً 2000 متری برویم و تا شب خود را به قله درفک در ارتفاع 2733 متری برسانیم. البته این قسمت سخت به نظر می رسید اما احتمالاً می شد که از سمت گردنه ها و بدون رفتن به سمت قله، به سمت شرق قله سرازیر شد.

در منابع اینترنتی دیده بودیم که یخچال هایی در غار حوالی کاسه قله (درفک قله ای آتشفشانی است) هست که عشایر آب مورد نیاز خود و احشامشان را از آن تأمین می کنند. درفک در میان رشته کوه های البرز غربی و در منطقه جنگلی سیاهکل، در 27 کیلومتری شمالشرقی شهرستان رودبار و 50 کیلومتری جنوب شرقی رشت و مقابل رستم آباد قرار دارد.

شنبه صبح هم قرار بود که سرازیر شویم به سمت اربناب و روستای شاه شهیدان که مزار دو امامزاده هست و از نقاط دیدنی منطقه زیبای دیلمان محسوب می شود. بازدید از غار اسپهبدان در نزدیکی شاه شهیدان و سپس بازگشت به شاه شهیدان و حرکت با ماشین (محل قرارمان با راننده) به سمت آبشار لونک در جاده دیلمان و نهایتاً رسیدن به تهران از مسیر سیاهکل هم برنامه عصر شنبه بود.

مسیر عمومی صعود به درفک، از شرق به غرب آن است و گزارش ها نشان از آن داشت که دیواره شمالغربی قله بدترین راه رسیدن به درفک است و باید از آن اجتناب کرد. نکته ای که جالب بود این که قریب به اتفاق گزارش های صعود به درفک، مسیر صعود از سمت شرق قله یعنی از شاه شهیدان را تشریح می کردند و گزارش صعود از این سمتی که ما رفتیم تقریباً نایاب بود. دلیل کار تا حد زیادی مشخص بود و یا بهتر اینکه مشخص شد.

از شاه شهیدان تا قله، مسیری بدون درخت و یا حداکثر با جنگل های استپ بود و چیزی در حدود 4 ساعت راهپیمایی داشت. لذا رفت و برگشت به قله از سمت شرق، در کمتر از یک روز عملی بود. در عوض، مسیر غربی علاوه بر بیش از 2000 متر اختلاف ارتفاع، سراسر پوشش جنگلی بود، بجز خود قله که همچون عرق چینی بر سر جنگل می نمود. هرچند جنگل های این منطقه به هولناکی جنگل های البرز مرکزی به نظر نمی رسد، اما گم شدن در جنگل راحت تر از آن است که تصور کنیم.

سه برنامه کوهپیمایی در جنگل را شنیده و یا به خاطر دارم که هر سه به گم شدن منتهی شدند: برنامه شاهرود تا گرگان 1377، شاهرود تا گرگان 1381 و برنامه بلده به نیتل 1381. حتی برنامه شاهرود به گرگان سال 1381 با همراهی گروه کوهنوردی مجربی از شاهرود صورت گرفت اما مشکل گم شدن در جنگل تا حد زیادی واضح است: همان جوک قدیمی که درخت ها نمی گذارند جنگل را ببینم! بله، جنگل اجازه نمی دهد مسیر پیش رو و عوارض زمین دیده شود و همین یعنی اینکه هیچ وقت با قطعیت نمی شود گفت کجاییم. البته شبیه بودن تمام قسمت ها به هم مزید بر علت می شود. چنان که در ادامه خواهم نوشت، ما در روز دوم حتی مسیر رفت خودمان را هم گم کردیم! امسال با توجه به یادداشت برداری از مسیر و مشخصات جی پی اس نقاط مهم، امید داشتیم که بر این مشکلات فایق آییم غافل از اینکه همان درخت های بلند، اجازه عبور امواج را هم خواهند گرفت!!

29 Copy

33 Copy


بعد از صرف ناهار و نماز در کنار چشمه زیبای سفیدآب که خروجی آبش باید بالغ بر چند صد لیتر در ثانیه باشد (علیرغم خشکسالی شدید امسال)، حدود ساعت 14:30 راهپیمایی اصلی را آغاز کردیم.

47 Copy


چشمه چندان در مسیر ییلاق جیرونی نیست اما حیفمان آمد که ندیده از کنارش بگذریم. ظاهراً غار طبیعی و زیبایی به نام غار نورچشمه هم در بالادست چشمه و در سمت شمال غرب آن بود که باز هم حیفمان آمد که نرویم. ابتدای مسیر چشمه به سمت غار، شیب تندی داشت اما به تدریج هموارتر شد. اختلاف ارتفاع غار با چشمه 300 متر بیشتر نیست و در ارتفاع 630 متری از سطح دریاست. ساعت 15 رسیدیم غار. واقعاً هم زیبا بود. در بدو ورودمان، جغدی از دهانه آن بیرون می جهد و سوژه عکسمان می شود.

48 Copy


سه دهانه غار قابل مشاهده اند. دهانه اصلی غار کاملا شرقی و بسیار بزرگ است و دو دهانه کوچکتر، یکی در سمت راست و دیگری در بالا و سمت چپ دهانه اصلی.

49 Copy
54 Copy
به محض پایین رفتن به سمت ورودی غار، کاهش دما و افزایش رطوبت کاملاً محسوس است. حدس می زنم غار حداقل 10 درجه خنک تر از بیرون باشد.

68 Copy
75 Copy
داخل دهانه اصلی می شویم (دهانه غار با 6 متر عرض و 2 متر ارتفاع) و با کمک گوشی تلفن و چراغ قوه ها کمی در مسیر کاملاً تاریک و لابلای تخته سنگ ها پیش می رویم. حدود پنجاه متر پایین تر، دیگر ادامه غارنوردی میسر نبود چراکه به آب رسیدیم که مملو از املاح بود. فضای غار کاملاً نمور است.

85 Copy

83 Copy
چند عکس می گیریم و پس از خروج از این دهانه، می رویم سراغ دهانه سمت راستی. سر و صداهایی از داخل غار به گوش می رسید که کمی ترسناک بود.

57 Copy


دهانه غار بسیار تنگ است (دهانه غار با 2 متر عرض و 1 متر ارتفاع) و پس از ورودبه غار که البته چندان راحت نیست، تالار بزرگی رخ نمود که خفاش ها در بالای آن (ارتفاعی حدود 50 متر) مشغول پرواز بودند. با ایجاد سرو صدا و انداختن نور به سمت خفاش ها، شاهد اختلال در سیستم حرکتی خفاش ها بودیم. رضا منادی هم مجذوب سنگ های تزئینی درون غار بود. بیشتر از 50 متر نمی توان با امکانات معمولی در غار پیش روی کرد.

95 Copy

100 Copy


به هرحال، غارپیمایی را خاتمه می دهیم و پس از صرف هندوانه، ساعت 16 راه لارنه را با ادامه مسیر به سمت (شمال) شرق در پیش می گیریم.

103 Copy
106 Copy

باید به سمت شرق برویم و این تنها چیزی است که می دانیم. حواسم مرتب به سایه خودم هست که جلوی خودم راه می رود. در ساعت 5 بعدازظهر این بدان معناست که به شرق می رویم که نشانه خوبی به نظر می رسد. در برخی نقاط همراه اول آنتن می داد. وقتی از اهالی روستا (در روستای دیورش) در رابطه با خشکسالی پرسیدیم انگار که دست روی دلشان گذاشتیم؛ اقرار داشتند که امسال وضعیت بارش اصلاً خوب نبوده اما می گفتند که وضعیت جبهه غربی درفک از جبهه شرقی یا همان شاه شهیدان بهتر است.

109 Copy
111 Copy
118 Copy


به هرحال، دو ساعتی خوب راه می رفتیم و استراحت کامل می کردیم و مرتب عکس می گرفتیم و از مناظر به ویژه ها درختان تنومندی که بعضی ساقه هایی عجیب و غریب داشتند لذت می بردیم، به این امید که چند صدمتری بیشتر صعود نداریم و همین الان ها باید برسیم اما دریغ از رسیدن به لارنه. مالرویی پیدا نمی شد و اگر هم می شد، پس از ربع ساعتی محو می شد.

122 Copy
126 Copy
135 Copy


حدود 7 عصر بود که کم کم ناامیدی ها بیشتر شد و بچه ها خسته تر. هیچ اثری از چیزی نبود (آب، کلبه، مسیر و ...) جز درخت و درخت. جی پی اس مهدی امن زاده هم گهگاهی چیزی نشان می داد اما اعداد بیشتر تمسخرآمیز به نظر می آمدند. به قول بچه ها، جایی رسیده بودیم که شنیدن صدای گوسفند یا عرعر الاغی و دیدن مدفوع آنها برایمان آرزو شده بود و گوش بچه ها گهگاه صدای باد را به صدای آب و آدم و احشام تفسیر می کرد.

139 Copy
143 Copy


ناامیدی از این جهت بیشتر رخ نمایی می کرد که هیچ آب و چشمه ای هم در بین راه پیدا نمی شد؛ این هم یکی دیگر از مشخصات جنگل. درست است که سایه درختان مانع تعرق می شود اما ریشه هایشان آبی روی سطح باقی نمی گذارد. به هرحال همینطور به شرق می رفتیم به امید رسیدن به جایی!

حتی محاسبات سرانگشتی نشان می داد که ارتفاع لارنه را باید پشت سر گذاشته باشیم. تخمین داود این بود که بین لارنه و جیرونی قرار گرفته ایم. به نظرم درست می گفت. دیشب نگاهی سرسری به نقشه راه کرده بودم. به نظرم بیش از حد به شرق رفته بودیم چون لارنه با زاویه اندکی در جنوب شرق دیورش است یعنی کمی باید به جنوب هم متمایل می شدیم. جیرونی هم در سمت شمال شرق لارنه بود و حرف داود درست به نظر می رسید. اما خوب اینها برایمان آب نمی شود. باز هم خدا خیرشان بدهد به افرادی که قبلاً از این حوالی گذشته بودند. شاید شکارچی ها یا افراد محلی؛ یکی دو بطری آب نصفه در بین راه و کنار درختان رها کرده بودند. احتمالاً قصه بی آبی در این جنگل قصه ای قدیمی است.

ساعت دیگر بعد از 8 را نشان می داد. ما همچنان سعی داشتیم به جایی برسیم که نمی دانستیم کدام سمت است. حتی هوا تاریک شد و همچنان می رفتیم. رضا منادی چند صد متر بالاتر رفته بود و جایی پیدا کرده بود که اصرار داشت همه به آنجا برویم. شاید ساعت 9 بود. آنقدر هوا تاریک شده بود که تنها با کمک داد زدن و نور چراغ قوه ها به آنجا رسیدیم. جای مسطح و خوبی بود و نور روستا یا شهری در پایین دست معلوم بود.

146 Copy


کل آب باقیمانده مان در حدود 2 الی 3 بطری 1.5 لیتری بود و قرار شد کسی آب نخورد. در عوض، قرار شد شام را عسل و خامه با چای بخوریم که هم آبمان شود و هم نانمان.

149 Copy


پس از درست کردن چای، تقریباً یک بطری آب داشتیم. نمازها را با تیمم خواندیم و حتی سعی کردیم با تهران تماس بگیریم و با مشخصاتی که جی پی اس می داد بتوانیم جای خود را پیدا کنیم اما ظاهراً مختصات قدیمی در حافظه گوشی موبایل مانده بود و نتیجه ای حاصل نشد. بالاخره حدود 11 شب کنار آتشی که تقریباً تا صبح روشن نگه داشتیم خوابیدیم. رضا منادی نیمه های شب با سنگ، در حال دور کردن 2 شغالی بود که نزدیکمان شده بودند. سعید هم که به دندان های سالمش معروف است و تا حالا روی دندانپزشکی را هم ندیده بود، از شانس بدش به دندان درد گرفتار شد و گویا نتوانست خوب بخوابد. هوا بسیار مطبوع بود و خبری از سرما نبود.



جمعه 24/5/93

بعد از نماز صبح، رضا و مهدی امن زاده کمی بالاتر رفتند تا ببینند اثری از ییلاق ها یا راه مالرو می بینند یا نه. رضا طی تماسی با سید رضا حسنی گفته بود که گم شدیم که خودش تا مدتی شده بود باب نگرانی آشنایان و دوستان. البته سیدرضا هم پیشنهادات جالبی برای زنده ماندن و غلبه بر تشنگی ارائه کرده بود که خدا رو شکر به کار نیامد!!!. وقتی آن دو رفتند بالا، داود و سعید هم رفتند کمی پایین تر که منطقه وسیع و کم درختی بود، به امید آنکه بتوانند مختصات جی پی اس بگیرند اما بی ثمر بود. رضا و مهدی امن زاده هم برگشتند.

162 Copy


رضا کلیه گزینه ها را اصطلاحاً روی میز گذاشت و تشریح کرد و گفت سعی کنید نظر من رای بیاورد و الا ....، رضا می گفت که پایین تر و در سمت جنوب شرق، روستایی است (احتمالاً روستای راجعون که بعداً روی نقشه دیدیم) که می توانیم به سمت آنجا برویم، آبی بگیریم و راه بپرسیم. راه حل دیگر این بود که برگردیم چون اولاً معلوم نبود چقدر باید برای رسیدن به آنجا طی مسیر کنیم و دوماً مشخص نبود که راه صعود چگونه است و رسیدن به درفک چقدر عملی خواهد بود و آیا آب خواهیم یافت یا نه. با توجه به تجربه نیتل که آخر کار به سر خوردن در جنگل رسیدیم و ابهام در مورد رسیدنی مطمئن به روستا، بچه ها بیشتر طرفدار برگشتن بودند. با اینکه تصمیم سختی بود، اما برگشتیم.

173 Copy


همین که رضا منادی به حرف جمع گوش داد (دموکراسی) نشان از دودلی خودش بود. اگر ظنی به درستی راهی داشت حتماً همه را ولو با مخالفت به همان راه می برد! البته گروه ما رضا را به عنوان یک رهبر مناسب و پخته کاملاً قبول داشت. انبوه خاطراتش از جنگ و اطلاعات وسیعش از موضوعات مختلف، این را به هر تازه واردی هم می فهماند.

نقطه شب مانی نقطه بسیار زیبایی بود که تنها مشکلش ندانستن موقعیت بود. از همه جالب تر این که در راه برگشت، راه رفت خودمان را هم پیدا نکردیم و عاقبت بعد از حدود 5 ساعت دوباره رسیدیم به دیورش، اما از سمتی کاملاً متفاوت. البته صحبت های بعدی با روستاییان دیورش نشان می داد که گم شدن گروه ها در جنگل های این منطقه چندان موضوع عجیبی هم نبوده است. اما به هرحال، مشورت با افراد محلی و حتی بردن یک راه بلد در کنار چی پی اس قوی (که نمی دانم چقدر مشگل گشا باشد) می تواند خطر گم شدن را کاهش دهد. با وجود مصرف تنها حدود 0.5 لیتر آب در 5 ساعت برای 9 نفر، سایه درختان جنگل و مسیر عمدتاً سرازیری عملاً تشنگی را به پایین ترین حد ممکن می رساند. ساعت حدود 12 ظهر به لوله آب شکسته ای در حوالی روستا رسیدیم و پس از حدود یک روز دوری از آب، لبی تر کردیم.

177 Copy


از روستا گذر کردیم و دوباره رفتیم سر چشمه سفیدآب که حالا شلوغی جمعه در آن مشهود بود.

179 Copy


بعد از صرف ناهار، بحث شد بر سر شب مانی در کنار چشمه یا حرکت سریع تر به سمت تهران. در یک سیستم نظرخواهی کاملا دموکراتیک(!) و علی رغم میل اغلب بچه ها به بازگشت، تصمیم به ماندن شد. چند نفری رفتیم سمت ده و با راننده تماس گرفتیم که نیازی نیست به شاه شهیدان برود. گفت که در دیلمان است لذا قرار شد از دیلمان برگشته و صبح در همان دیورش منتظرمان باشد. عصر و شب هم به بگو و بخند گذشت و شب خوبی را هم بر روی سکوی بتنی روی چشمه سپری کردیم.

191 Copy


دوباره در کنار آتشی که تقریباً تا صبح روشن بود، بیشتر به همت علی وگندی. اما این بار در حالی که چشمه آب خروشانی را زیر سر داشتیم.



شنبه 25/5/93

پس از نماز صبح مشغول بساط صبحانه شدیم.

194 Copy


حدود ساعت 8 بار و بندیل جمع کردیم و تمام زباله ها را ولو بعضی که معلوم بود ماه هاست روی زمین مانده اند را سوزاندیم. این از خلقیات خوب رضاست که البته در بچه ها دیگر هم تسری پیدا کرده.

200 Copy

202 Copy

212 Copy

226 Copy


بعد از گرفتن کلی عکس یادگاری، به سمت روستا حرکت کردیم.

234 Copy
238 Copy


در خانه ای که کنار میدان روستا بود دقایقی مهمان خانواده ای شدیم که مشغول مرتب کردن و دسته بندی شالی های چیده شده بودند. پیرمرد و پسرش که از تهران به کمک پدر آمده بود، از داستان زلزله سال 1369 و اینکه روستا تا حد زیادی تخریب شده بود می گفتند. بالاخره، آقای رحمانی هم رسید و ظاهراً از وضعیت جاده های منطقه دیلمان شکایت داشت. رضا منادی هم کیسه خواب سعید را که بخشی از خاطرات سالهای کوهنوردی مان بود، مرخص کرد و به بالای شیروانی یکی از منازل روستا پرتاب کرد.

248 Copy


به هرحال سوار شدیم و من ربع ساعتی بعد در توتکابن از گروه خداحافظی کردم تا به سفر خانوادگی به سمت اردبیل بپیوندم. وقتی حدود 4 بعدازظهر تماس گرفتم، داود گفت که بعد از صرف ناهار در بین راه، تازه به نازی آباد رسیده اند. با وجود اینکه دیدار درفک و شاه شهیدان و حتی لارنه حاصل نشد، اما خاطره ای به یاد ماندنی بر حافظه ها گذاشت.



کل مخارج سفر حدود 950.000 تومان شد که 550.000 هزینه ون برای رفت و برگشتمان (3 روز به قرار روزی 150.000 تومان و 100.000 تومان سایر) بود و بقیه خورد و خوراک. لذا هزینه سرانه حدود 105.000 تومان شد.




نظرات   

#1 amanzadeh 1393-10-07 10:00
در یک سیستم نظرخواهی کاملا دموکراتیک (!) و علی رغم میل اغلب بچه ها به بازگشت، تصمیم به ماندن شد
این متن اینجور تغییر کنه بهتره: در یک سیستم نظرخواهی کاملا دموکراتیک (!) علی رغم میل اغلب بچه ها به بازگشت، رضا تصمیم به ماندن گرفت


#2 علی خالقی 1394-04-23 14:21
سلام
با تعدادی از بچه ها گروه کوهنوردی رسول اکرم(ص) خمینی شهر می خواستیم بریم درفک اطلاعاتی در مورد مسیر و ... می خواستیم
مسیر شاه شهیدان ظاهرا زیاد جالب نیست و از پوشش جنگلی بالایی برخوردار نیست، این برداشت من از جمع آوری اطلاعاتی در مورد مسیر می باشد، شما تایید می کنید؟
برای درفک ما مسیری نیاز داریم که بیشترش جنگلی و زیبا باشه، البته تعصب خاصی روی درفک نداریم صرفا می خواستیم که جنگل نوردی سنگینی باشه ، مکان و مسیری برای معرفی سراغ دارید
لطف می کنید اگر راهنمایی کنید
با تشکر خالقی
www.kohnavardi.ir


#3 داود سالم 1394-04-23 14:22
سلام
ما نیز پارسال برنامه عبور از درفک (غرب به شرق) را داشتیم که ناکام ماندیم و نتوانستیم به قله برسیم. مسیر سمت شمالغربی، غرب و جنوب غربی تا قله جنگلی است
برای اطلاعات بیشتر گزارش قله درفک در مردادماه 93 را بخوانید
البته در ماه رمضان امسال هم دوستان رفتند و صعود موفقیت آمیزی داشته اند
در مورد شاه شهیدان با نظر شما کاملا موافقم ولی معمولا مسیرهای این چنینی (چند روزه) یک سمت نصفش خوب (جنگل و سایه و آب و ...) است و نصفش سخت (خشک و گرم و شیب تند و ...) است

مسیر جنگلی که ما رفته ایم بلده (کجور) تا جنگل سیسنگان در سال 86 و 87 بود که گزارش ها در سایت موجود است. البته بعد از آن دوستانی رفته بودند و می گفتند در حال احداث جاده هستند امیدوارم بکر بودن منطقه دستخوش تغییر نشده باشد

توکل بر خدا

موفق باشید
داود سالم

 

 

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

Comments powered by CComment